محل تبلیغات شما



دیدن قامت زیبای تو پنهان شده بر سنگ مزارت سخت ترین کار دنیاست

دیدن عکس روی ماهت بر سیاهی سنگ که میخندی سخت ترین کار دنیاست

چشمهای عسلی مهربانت با خنده ای دلنشین با قامت رشید به من می خواهد بفهماند همه ی خوبی هایت را از دست دادم.

از این به بعد بابای من زیر خروار ها خاک مدفون شده

می فهمی ؟

آن همه زیبایی آن همه مهربانی آن همه خوبی را باید زیر یک چهار چوب سیاه سنگینی بگذارم و بیایم خانه

تو را فراموش نمی توان کرد هیچ وقت .

از یاد نمی توان برد هیچ وقت

تو بابای خوب من بودی و هستی

و خوب تر از تو را در جهانم نمی توانم بیابم


رو به قبله می ایستم

و از خدایم می خواهم آخرین خواسته من را برای پدر اجابت کند

تو را تا ابد پیش خودش محفوظ دارد . محفوظ و در جای امن

پیش همان خدایی که روزگاری دست به دامنش بودم تا پدر را سلامت برایم نگه دار

پیش همان خدایی که خودش شاهد است اشک هایی که برایت ریختم  تا تو را به من پس دهد

اگر او محافظ تو باشد من خیالم راحت است راحت است که در جای امنی هستی راحت است که پیش کسی هستی که مراقبت است نمی گذارد آب در دلت تکان بخورد و چه بسا از من بهتر .

بابا جان می سپارمت به خدا

به خدای امن همه ی ما

به خدای عادل

به خدای توانا

به همانی که همه ی سختی هایت را دیده به همانی که درد هایت را دیده به همانی که خودت شنیده بودم  که می گفتی  به او .خدایا راحتم کن از این درد

پس حتما هوایت را دارد .

حتما مراقبت است

پدرم ما را  بی خبر نگذار

خدایا ما را از پدر بی خبر نگذار

دو امن را به هم می سپارم

من را آرام کنید


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شکارگاه کارویس